در نظامي كه نقش دروغين اسلاميت به خود گرفته و از اين مسلك رنگ اعتبار به اعمال خود ميزند و روحانيت خود را از آن ميجويد ، پوشيدن جامهي روحانيت و خروش بر آن نظام ، گناهي نايخشودنيست چرا كه چنين آزادمرداني درخت استبداد ديني را از «ريشه» بيرون مي كشند.
عالمان حقيقي دين همواره بر عهدي كه خداوند با آنان بسته كه در مقابل شكمبارگي ظالمان سكوت نكنند ثابت قدمند. اينان به دليل شجاعتشان هرگز از غضب و ظلم جائران زمان در امان نخواهند ماند.
پدرم، احمد قابل ، از اين جنس است.
روحاني نو انديشي كه هيچ سختياي او را از حقگويي باز نداشته و به راستي كه اين را از استاد فقيد خود به نيكي به يادگار گرفته است.
كسي كه از لحظه لحظهي آزادي ظاهري خود در زنداني بزرگتر به نام ايران، بهره برد تا ابراهيم وار ، تبر به دست ، بر بت استبداد بكوبد و محمد وار ، از حقوق مظلومان دفاع نمايد و زندان تن را به چشم پوشي بر جنايت در وكيلآبادها ترجيح داد و زبان بر بي مروتي ظالمان نبست.
او را از روي ضعف و ناداني با زنجير به دادگاه بردند. شاگرد مكتب امام كاظم (ع) بايد هم همچون پيشواي خود با غل و زنجير در زندانهاي هارون باشد و اين تشابه نه او را سخت، كه شيرين ميآيد و چراغ اميد را در دل او افروختهتر مي نمايد.
آزادمرداني كه تفسير و تجسم آيهي «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّه» اند افتخار قيام براي عدالت را به هيچ آسايشي نخواهند فروخت. افتخار مي كنم كه خود را فرزند احمد قابل مي دانم و به خود ميبالم كه پدري چون او دارم.
همچون گذشته لحظه به لحظه چشم به انتظار آزادي او و ديگر روحانيون و زندانيان سياسي دربند خواهم نشست و هر دم در نجواي با خداي خود آزادي ايشان را و آزادي تمام انسانها را فارغ از مسلك و اعتقاداتشان از بند استبداد مسئلت مي نمايم.